جدول جو
جدول جو

معنی غوره او - جستجوی لغت در جدول جو

غوره او
آب غوره
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوره با
تصویر غوره با
آشی که در آن غوره یا آب غوره ریخته باشند، آش غوره، غوره با، غوربا، غوروا
فرهنگ فارسی عمید
(رَ / رِ)
آش غوره و بعربی حصرمیّه گویند. (فرهنگ رشیدی). آش غوره، چه ’با’ بمعنی آش است. (آنندراج) (انجمن آرا). حصرمیه. (مهذب الاسماء) (دهار). قسمی آش که دارای آب غوره بود. (ناظم الاطباء). غوره وا. غوربا:
تافته طبعی مکن بر سرخوان طمع
تانخوری غوره با هم ز رخ میزبان.
اثیرالدین اخسیکتی.
غوره با روشنی چشم ضعیفان باشد
زیره با همچو مفرح ز برای بیمار.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ)
جایی که در آن غوره باشد:
ایاز نوشخند او را پسر بود
که دزد غوره زار او شکر بود.
حکیم زلالی (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(رَ / رِ گَ)
قوره گز. نام درختی است که در نواحی مختلف به نامهای گز شاهی، گزلی و کره معروف است. رجوع به گز شاهی و درختان جنگلی ایران تألیف ثابتی ص 147 شود
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ)
در تداول بنایان، طرز ریختن ملاطیا دوغاب در میان بنا، که همه درزها را فراگیرد
لغت نامه دهخدا
(رَ جِ یَ)
نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی قصرشیرین. محصول آن غلات، دیم و صیفی کاری. شغل سکنۀ آن زراعت و گله داری است. این دهستان از 8 آبادی کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 950 تن و قرای مهم آن هدایت، شهسواری و برارعزیز است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غوره زار
تصویر غوره زار
جایی که در آن غوره بسیار به عمل آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوره با
تصویر غوره با
آش غوره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
مقطعی
فرهنگ واژه فارسی سره
آش غوره
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
دوريّةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
Period, Periodic
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
périodique
دیکشنری فارسی به فرانسوی
آب گندواش که جهت رفع درد گوش و شکم درد به بچه خورانند
فرهنگ گویش مازندرانی
مقدار جویی که برای خوراک اسبان کنار گذاشته شود
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodiek
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
دورانیہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
периодический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
періодичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
okresowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
周期的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periódico
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
পর্যায়িক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periódico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
ตามช่วงเวลา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
wa kipindi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periyodik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
주기적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
周期的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
פְּרִיּוֹדִי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
आवधिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوره ای
تصویر دوره ای
periodik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی